دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - خود را از تنگ و تا نینداختن، با مقهوریت و مغلوبیت یا عدم وصول به مقصودی، وانمودن که مقهور و مغلوب و محروم نیست. نمودن که مرا باکی نیست، مرا عیبی نیست، مرا زیانی نرسیده است. اعتراف به مغلوبیت خود نکردن. به دروغ نمودن که در بحث یا جنگ و امثال آن مغلوب نشده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دستگاهی از چوب که در آن جامه ها (پارچه ها) را می نهادند تا به چند تو محکم شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - خود را از تنگ و تا نینداختن، با مقهوریت و مغلوبیت یا عدم وصول به مقصودی، وانمودن که مقهور و مغلوب و محروم نیست. نمودن که مرا باکی نیست، مرا عیبی نیست، مرا زیانی نرسیده است. اعتراف به مغلوبیت خود نکردن. به دروغ نمودن که در بحث یا جنگ و امثال آن مغلوب نشده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب. سریع و پرحدت: که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای. ابراهیم ادهم (ازآنندراج) (بهار عجم). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب. سریع و پرحدت: که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای. ابراهیم ادهم (ازآنندراج) (بهار عجم). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
تنگ و تاریک. بی وسعت و بی روشنایی. خلاف فراخ و روشن. محقر و تاریک: غار جهان گرچه تنگ و تار شده ست عقل پسند است یار غار مرا. ناصرخسرو. می نبیند آن سفیهانی که ترکی کرده اند همچو چشم تنگ ترکان، گور ایشان تنگ و تار. سنایی (از امثال و حکم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد و تنگ و همچنین تار و دیگر ترکیبهای این دو شود
تنگ و تاریک. بی وسعت و بی روشنایی. خلاف فراخ و روشن. محقر و تاریک: غار جهان گرچه تنگ و تار شده ست عقل پسند است یار غار مرا. ناصرخسرو. می نبیند آن سفیهانی که ترکی کرده اند همچو چشم تنگ ترکان، گور ایشان تنگ و تار. سنایی (از امثال و حکم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد و تنگ و همچنین تار و دیگر ترکیبهای این دو شود